به ارمان مهرش
ظاهرحکمی ظاهرحکمی

احراق سوزان عشق بنمودش تعویض به خاکستر

زهوس به  دیدار جا ندادو رفت از نظر فرا تر

داشت بر لب نوایی سرایش توچو چکامه  سرا ها

برد باخود دنیایی عشقش به غرقاب فرووفروتر

ندا شت  دگر تمنا و ارمان زین  جهان  پر یا س

فقط  داشت ترا در سر ز خویشو جها ن گرانتر

رفته رفته  زان  گرفتی  د نیا یی عشق خیالییش

نه شد هرگز نگاه  پر مهرت بروی مهر با نتر

شب گاهان تا سحر می سرود در وصفت چکامه

ز خصم  عشق حسود ت  د ید  جزای عظیمتر

می زیست  درحرم عشق خیاللت  ندا شت غمی

بیاد هوس مهرت خویش  داشت جوانو جوا نتر

هزاران دردو الم روزگار داشت درعقب جز تو

وی داشت صفای دل بهرارضای مهرت فزونتر

ز هجران وفایت داشت رنجش خاطر به هرجا

نکشود  لب  شکوه  ز تو نی  قبلو  نی  پسا نتر

با به یاد اسم و تصویرت غمها داشت به نسیان

می دید ومی زیست درگوشها  پنها نو  پنها نتر

به فرجام چشید شربت زهرین عشقت به پیمانه

داد اتما م به عمر پر یاسش زمنو تو پرحزنتر

بر مهر حسود مهرو یا ن  مه  با ور  حکمی

که می مکند خون عاشقان چو سفا ک  شعفتر

 


August 29th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان